Saturday, December 27, 2003
03:15 ||نوشته شده توسط پسرک پدرسوخته
Friday, December 26, 2003
03:13 ||نوشته شده توسط پسرک پدرسوخته
Wednesday, December 24, 2003
نــاگـهـانــي چــون مـرا از دور ديـــد.....روي پس كـرد و گفت اي خــواهــران
گــر جـمـاع اينست كـايـن خـر مـيـكـنـد.......بـر كـس مـــا مـيـريـنـند ايـن شـوهـران
(تقدیم به تمامی مدافعین حقوق زنان و فمینیست های گرام)
گــر جـمـاع اينست كـايـن خـر مـيـكـنـد.......بـر كـس مـــا مـيـريـنـند ايـن شـوهـران
(تقدیم به تمامی مدافعین حقوق زنان و فمینیست های گرام)
03:11 ||نوشته شده توسط پسرک پدرسوخته
Tuesday, December 23, 2003
03:05 ||نوشته شده توسط پسرک پدرسوخته
Sunday, December 21, 2003
روزی فرمانده پادگان میره که از پادگان سان ببینه! هر جای پادگان میره میبینه که همه سربازها دو لا شدن و کون های مبارکشون رو گذاشتن بیرون. خلاصه این فرمانده از این وضعیت شاکی میشه و به زیردستش میگه: این چه وضعشه؟
طرف میگه: قربان یک قزوینی در رفته،واسش تله گذاشتیم!
طرف میگه: قربان یک قزوینی در رفته،واسش تله گذاشتیم!
18:32 ||نوشته شده توسط پسرک پدرسوخته